چرا نمی زاری بیرون برم
چون دختری چون دختری
چرا نمی زاری کاری کنم
چون دختری چون دختری
چرا حس کوچیکی دارم
چون دختری چون دختری
چرا باید من تنها بشم
چرا باید با من تحریک بشن
جرم من خب همینه
بغض تو گلوم خیلی سنگینه
از اولم ما آدم نبودیم
نقشی نداشتیم مثل حوا بودیم
سیب و ما نخوردیم
ولی ما هم از بهشت بیرون شدیم
من میخوام عادی باشم
چرا باید همش مراقب باشم
ترس ترس دلهره
دختری که دلخوره
از هر کسی که فکرشو کنی
بعد میگن چرا دپرس شدی
بیا ببین تو اشک چشم و
گوشه اتاق جون داد حالا چیشد
هیچی
ولی دختری تو صبر داشته باش
مثل همیشه فرق داشته باش
ترستو نزار کسی ببینه
با اینکه میدونم سخته برات
بخند با اینکه سخته برات
بخند با اینکه تلخه شبات
مگه خلقی از تو خوب تر هست
شاید یه نوری اون دور دست هست
کوهی شبیه دختر
یک دختر شبیه درد
مقصرش هم کسی نیست جز
یک مرد
غیرت اینه مثلا
کشتنو همه بلدن
غیرت یعنی نزاری اشکش بیاد
نشه هی رو هم درداش زیاد
نظر خود را بنویسید